تا فرهنگ جامعه عوض نشود؛ هیچ چیز قابل تغییر نیست
سیستم جامعۀ ما بازماندۀ نظام «پاتریمونیالی» (پدر سالاری) و استبدادی است. از زمان تشکیل حکومت در ایران که به دورۀ «ماد»ها می رسد، همواره یک نفر تحت عنوان «شاه»، خود را فعال مایشاء دانسته و خود را صاحب اختیار جان و مال و ناموس مردم تلقی می نموده است.دین نیز چون همتراز سیاست و حکومت بوده است، این عناوین مطروحه را تأیید می کرد. با توجه به تقارب حکومت و دین بود که پادشاهان خود را برگزیدۀ خداوند یا «فرۀ ایزدی» می دانسته اند. این نوع سیستم حکومتی قرنها نه تنها در ایران بلکه در شرق نیز رایج بوده و در تار و پود این جوامع رخنه داشت و جز ذات و عصارۀ فرهنگ این نوع جوامع شده بود. اعضای این نوع جوامع نیز، به تبع از استبداد بزرگ (حکومت)، در سلسله مراتب پایین تر، عنوان «مستبد کوچک» را یدک کشیده و خود را ملزم به پاسخگویی به کس یا نهادی ندانسته و قادر مطلق تصور می کردند. پس در جوامع شرقی خصوصاً ایران، استبداد از شاهرگ (حکومت) به مویرگ ها (اعضای جامعه) با استفاده از خاصیت اسمزی روان بوده است و جامعه بدین طریق دگردیسی و تحولات خود را پشت سر گذاشته است. البته در مورد علل وجود استبداد شرقی، نظریات متفاوت و احیاناً متعارضی وجود دارد که مجال آن در این بحث نیست و علاقه مندان می توانند به منابع مربوطه مراجعه نمایند. نتیجه ای که از مطالب فوق استنباط می گردد این است که هر یک از ما ، با توجه به زمینۀ تاریخی و وجود استبداد در سیستم حکومتی، وارث خلق و خوی استبداد و منیّت گردیده ایم. بدین خاطر است که تحمل آرای مخالف را نداریم، از انجام کارهای جمعی، که هماهنگ و هارمونیک خاص خود را می طلبد؛ عاجزیم، به راحتی به حقوق دیگران تجاوز کرده و قانون شکنی را سر لوحۀ خود قرار می دهیم. تا کسی بالای سرما نباشد، کارها را درست و به نحو مطلوب انجام نمی دهیم، به دور از چشم پلیس از چراغ قرمز رد شده و احیاناً در خیابانها دوبله پارک می کنیم، تا زمانی که مجبور نشویم از کمر بند ایمنی استفاده نمی کنیم. پیمانکار ما برای در آمد بیشتر، از مایحتاج ساختمان کسر کرده و بدون توجه به خطرات جانی این نوع اعمال، فقط به خود و سود خود می اندیشد و... . «مسلمانی» نام ماست ولی «کافران» در درستکاری و احترام به همنوع از ما جلوترند! البته برای این که در اینجا به مطلق نگری متهم نشویم، باید بگوییم که همه این طور نیستند و کسانی هستند که با توسل به وجدان و رعایت حریم دیگران، قانون را رعایت کرده و احیاناً کار خود را به نحو احسن انجام می دهند، ولی باید قبول کرد این عده افراد متأسفانه در اقلیتند.
میان ما و جامعۀ غرب از لحاظ ابعاد پیشرفت، شکاف عمیقی وجود دارد که به راحتی قابل ترمیم نیست و سیاست و مدیریت و همت خاص خود را می طلبد. آن حس نوعدوستی که آموزه های اسلام منادی آن است متأسفانه در ما کمتر به چشم می خورد. بیشتر ما؛ فقط خود را می بیند و فقط در فکر این است که خر خود را از پل بگذراند و این که دیگران چه می کشند؛ مهم نیست. بدین خاطر است که نه تنها حقوق افراد زیر پا گذاشته می شود بلکه نوعی زرنگی نیز دانسته می شود. آری متأسفانه وضع چنین است! امّا علت چیست؟ به نظر نگارنده علت فرهنگ پایین مردم و سالها آموزش غلط استبدادی است که با خون و گوشت فرزندان این مرز و بوم عجین شده است. حالا این جواب، یک سؤال دیگر را در بطن خود دارد: علت فرهنگ پایین مردم چیست؟ پیش از پاسخ به این سؤال، ما باید تعریفی از «فرهنگ» داشته باشیم. «فرهنگ» به طور کلی عبارت است از: آداب و رسوم، نهادها، جشنها، مذهب و ... که در طول تاریخ یک ملت به وجود آمده است. با این تعریف مشخص می شود که پیدایش فرهنگ ناگهانی و یک شبه نبوده بلکه تدریجی و حاصل زحمات سالیان متمادی تجربیات انسانی است. در فرهنگ یک ملت نقاط مثبت و منفی زیادی دیده می شود یعنی گل و خار با هم می رویند و برای این که خاری زدوده شود سالهای زیادی وقت می خواهد به عبارت دیگر پیراستن جنبه های منفی یک فرهنگ محتاج گذشت زمان می باشد. حالا باز گردیم به سؤال خودمان، علت فرهنگ پایین مردم ما چیست؟ جواب دادن به این سؤال پیچیده و مشکل می باشد چون در این مورد عوامل و پارامترهای مختلفی دخیل هستند که بررسی همۀ آنها از عهدۀ این مقال خارج است و اصلاً نگارنده را ادعا بر این نیست که می تواند همۀابعاد آنها را روشن سازد ولی با این وجود سعی دارد در حد امکان و وسعت علمی خود پاسخی برای آن داشته باشد. همان طور که اشاره گردید، «فرهنگ» از آبشخورهای مختلفی تأثیر می پذیرد. در زمان قدیم: خانواده، سنت، مذهب تأثیر گذارترین عوامل فرهنگ بودند و چون ارتباطات میان ملل خیلی کم بود، فرهنگها نیز خیلی کند تغییر می نمودند و غالباً حالت ایستایی خود را تا مدت های طولانی حفظ می نمودند. در دنیای امروزی ، در توسعۀ یک فرهنگ، عوامل مختلفی مانند: خانواده، رسانه های ارتباطی، آموزش و پرورش، به خصوص «حکومت» مطرح هستند و سیستم سیاسی نقش عام دارد زیرا اغلب نهاد های دیگر زیر استیلای آن به سر می برند. بدین لحاظ است که سیستم سیاسی به خاطر نقش فوق العادۀ آن، در رشد و ترقی یک جامعه و یا برعکس در انحطاط و قهقرایی آن نقش چشم گیری دارد و این امر شامل توسعۀ فرهنگی نیز می شود. بدین خاطر است که می گویند: «الناس لدین ملوکهم» مردم به دین پادشاهان خود هستند. یعنی عوامل اجرایی حکومت ، نقش الگو را برای مردم دارند. اگر درستکار، نیکخواه، دلسوز و کارآمد باشند، مردم نیز واجد این خصوصیات مثبت خواهند بود که پیامد آن ترقی و سعادت جامعه خواهد بود ولی اگر بالعکس خودپرست، قدرت طلب و منفعت طلب باشند، جامعه را بدین سو هدایت کرده که نتیجۀ آن ضلالت و بدبختی اجتماع می باشد. اگر در یک سیستم حکومتی، اجازۀ نقد به افراد داده شود، آزادی بیان و عقیده وجود داشته باشد، فرصت برابر برای تصدی امور به افراد داده شود، به عناصر لایق و کارآمد ارزش و بها داده شود و فرق چندانی میان آحاد مردم از لحاظ اقتصادی وجود نداشته باشد، مردم با طیب خاطر پذیرای این نوع حکومت شده و احیاناً در برابر خطرات داخلی و خارجی از آن دفاع خواهند کرد و همچنین این نوع سیستم سیاسی را اسوۀ حسنۀ خود قرار خواهند داد. اما اگر در حکومتی، جلوی هر نقدی گرفته شود و منتقدان در صف براندازان قرار گیرند، افرادی یک شبه و بدون لیاقت و کارآمدی خاص،متصدی پست های حساس سیاسی و اقتصادی شوند و در جامعه شکاف عمیق اقتصادی میان افراد وجود داشته باشد، مردم از آن رژیم بیزار شده و احیاناً در برابر آن قرار می گیرند یا به جان هم افتاده و به حقوق همدیگر تجاوز می کنند. البته رابطه میان مردم و دولت یک طرفه نیست، زیرا همان طور که حکومت خوب؛ مردم خوب پرورش می دهد، خود حکومت ها نیز در بطن مردم پرورش می یابند و واجد صفات خوب و بد مردم خود می شوند. ولی در حالت کلی سیستم سیاسی خصوصاً در کشورهای کمتر توسعه یافته در ارتقائ فرهنگ آن جوامع نقش اساسی دارد. گاهی حکومت ها به ویژه در کشورهای جهان سوم، به عمد مردم را در جهل و نادانی نگه می دارند یا سر آنان را به چیزهای دیگر گرم می کنند تا از مشکلات داخلی غافل گشته تا بهتر بتوانند بر مردم حکومت کنند و این وصیت معروف آقا محمدخان به فتحعلی شاه را جامۀ عمل پوشانند که گفته بود: «اگر می خواهی بهتر بر مردم حکومت کنی ، سعی کن آنان همیشه گرسنه و بیسواد باشند».
درطول سالیان اخیر کشورهایی نیز بودند که با همت و تلاش ملت و دولت خود، یوغ عقب ماندگی و استبداد را از گردن خود پایین کشیدند از جمله این کشورها می توان به «ژاپن» و «هند» اشاره داشت. کشور «ژاپن»، وارث حکومت فئودالیته و شوگونی بود که با همت و پشتکار مردم به خصوص دولتمردانش، تحت عنوان «انقلاب میجی» سیر تحول و ترقی را پیمود و مقام تراز اول اقتصاد جهانی را ازآنِ خود ساخت. «هندوستان» که از قدیم عنوان کشور «هفتاد و دو» ملت را یدک می کشد، با نبوغ سیاستمدارانش، یکی از صنعتی ترین و دموکراتیک ترین کشورهای آسیا محسوب می شود. در حالت کلی می توان اشاره داشت که در ترفیع فرهنگ سیاسی و اجتماعی یک کشور عوامل مختلفی دست اندرکار هستند که از مهم ترین آنان سیستم سیاسی آن کشور می باشد و «مدیریت صحیح» شاه کلید توسعۀ هر مملکتی می باشد که مع الاسف ما در طول سالیان دراز از آن محروم مانده ایم.
دنیای مجازی دری است برای تبادل اطلاعات. پس بیایید با تعامل خود راه بهتری برای تکامل بیابیم.